فاطمیون پادشاه عالمند | ||
|
بسم رب العباس
"سینه مالامال درد است ای رفیقان مرهمی"
دل پر از شوق رهایی ای رفیقان مرهمی
پسر کوچکم چشم به در ای رفیقان مرهمی
می گویدم برخیز ای پدر ای رفیقان مرهمی
سینه تنگم خانه رنج ای رفیقان مرهمی
بیست سال خزانه گنج ای رفیقان مرهمی
شیمیایی هستم ای رفیقان مرهمی
عاقبت شوق وصال غالب آمد بر درد فراق
بعد مدتها سینه ام را گذارید اندر کف یار
تا کشم آهسته به اندازه بیست سال نفس
که دگر صبر ندارد نفس تنگ من
نفسم رنگ جنون است
جاری از سینه ام جوی خون است
پسرم، دخترم، وای خدایا چه کنم
آنها را به که بسپارم، از درد چه برم
خداحافظ، الوداع
وعده ما روز جزا پیش خدا
اینها آخرینهای کلام یک شهید بود
یک شهید شیمیایی
او همین دیروز شهید شد
همین دیروزی که همه ندانستند کدام روز بود
همین دیروزی که همه روی خونش پا گذاشتند و زیر تابوتش را گرفتند
همین دیروزی که خانواده اش را درد غربت کشت
او معلم بود
می گفت:" آنچه می گویم بیاموزید الف، ب، پ،...
اگر این حرفها را بچسبانید می شود کلمه
مثل عین، شین، قاف می شود عشق
دال،ر، دال می شود همان عشق
اما دیگر این معلم ساکت است و الفبای سکوت می آموزد
می گوید:" بگویید ت،نون،ت،الف می شود خانواده من
بگویید غین،میم،گاف،ی،نون می شود خانواده من
بگویید خ،دال، الف می شود رنگ خون من
بگویید الف،سین ،الف،ر،ت می شود رنگ دنیای شما"
الفبای شهادت است اینها
الفبای غمگین خانواده شهادت
الفبای مظلوم خون شهادت و نفس بی رمق جانبازان
دگر این معلم ساکت است
شاگردانش سراپا گوش تا بیاموزد درس خدا را اما...!
درس خدا دیگر در دنیای ما نمی گنجد باید جای دیگر رفت
خداحافظ، الوداع
وعده ما روز جزا پیش خدا
"سینه مالامال درد است ای رفیقا مرهمی" نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |